به نام خدا
تا بستون هم داره ته می کشه و من مثل همیشه وقت کم آوردم! کتاب زیاد خوندم و کلی هم فکر کردم و یه عالمه نتیجه گیری کردم ولی از خیلی از کارام موندم... دو هفته ی دیگه باید از تمام دل بستگی ها برای یه مدت نسبتا ظولانی خداحافظی کنم و برم پی قال و قیل دانشگاه! اما اصلا آمادگی شو ندارم... آمادگی که نه ؛ حوصله شو ندارم... از دانشکده متنفرم... اینقدر از در و دیوارش بوی بچگی میاد که دلم نمی خواد یه لحظه اضافه تر از معمول تو محیطش باشم... حالا خدا رو شکر که اصفهان رو با هیچ شهری عوض نمی کنم و خیلی دوستش دارم، همینطور بچه های خوابگاه و مخصوصا هم اتاقی ها رو ... یه دوست گلم دارم که به عالمی می ارزه... می دونم دل خوشی ها کم نیست ولی خب دیگه همیشه یه مسائلی هست که آدمو آزار بده و همیشه یه آدمایی هستن که در عنفوان کودکی اعتماد بنفس کاذب می گیرن و از هیچ تلاشی برای در آوردن گند احساسشون مضایقه نمی کنن...و خیلی وقتا تو اینقدر از دنیا و افکار معمول بشر پرتی که با سر می ری تو تیر چراغ برق یا کمپلت می افتی ته جوب!!! البته تو دیگه نمی ذاری گندش در بیاد!
گاهی وقتا فکر می کنم با خیلی ها نباید صادق بود... خیلییییی ها به معنای واقعی کلمه جنبه شو ندارن !
خدا خودش کمک کنه ؛ نمی دونم امسال قراره چه بلایایی به سرمون نازل باشه ، هر چی که هست دربست قبول، چون می دونم غیر از خیر چیزی برای بنده اش نمی خواد ... هرچند دعا در جهت خیر نمودن امور هم فراموش نمیشه...
ماه رمضون هم اومد ... انشاءالله که پر برکت باشه و به شدت التماس دعا
به یاد خدا
تا بستون هم داره ته می کشه و من مثل همیشه وقت کم آوردم! کتاب زیاد خوندم و کلی هم فکر کردم و یه عالمه نتیجه گیری کردم ولی از خیلی از کارام موندم... دو هفته ی دیگه باید از تمام دل بستگی ها برای یه مدت نسبتا ظولانی خداحافظی کنم و برم پی قال و قیل دانشگاه! اما اصلا آمادگی شو ندارم... آمادگی که نه ؛ حوصله شو ندارم... از دانشکده متنفرم... اینقدر از در و دیوارش بوی بچگی میاد که دلم نمی خواد یه لحظه اضافه تر از معمول تو محیطش باشم... حالا خدا رو شکر که اصفهان رو با هیچ شهری عوض نمی کنم و خیلی دوستش دارم، همینطور بچه های خوابگاه و مخصوصا هم اتاقی ها رو ... یه دوست گلم دارم که به عالمی می ارزه... می دونم دل خوشی ها کم نیست ولی خب دیگه همیشه یه مسائلی هست که آدمو آزار بده و همیشه یه آدمایی هستن که در عنفوان کودکی اعتماد بنفس کاذب می گیرن و از هیچ تلاشی برای در آوردن گند احساسشون مضایقه نمی کنن...و خیلی وقتا تو اینقدر از دنیا و افکار معمول بشر پرتی که با سر می ری تو تیر چراغ برق یا کمپلت می افتی ته جوب!!! البته تو دیگه نمی ذاری گندش در بیاد!
گاهی وقتا فکر می کنم با خیلی ها نباید صادق بود... خیلییییی ها به معنای واقعی کلمه جنبه شو ندارن !
خدا خودش کمک کنه ؛ نمی دونم امسال قراره چه بلایایی به سرمون نازل باشه ، هر چی که هست دربست قبول، چون می دونم غیر از خیر چیزی برای بنده اش نمی خواد ... هرچند دعا در جهت خیر نمودن امور هم فراموش نمیشه...
ماه رمضون هم اومد ... انشاءالله که پر برکت باشه و به شدت التماس دعا
به یاد خدا
نویسنده » Ambrosia » ساعت 1:43 صبح روز سه شنبه 87 شهریور 12